اگرچه ملیکا چند وقتیه که پیش باباش نیست و رفته مسافرت ولی آخرین نقاشی هاش رو که که کشیده بود اسکن کردم و براش می زارم رو وب لاگش تا کیف کنه
Monday, June 30, 2008
Tuesday, April 22, 2008
Monday, March 31, 2008
روز اول مدرسه
مليكا خانم تو رو پوش مدرسه..... امروز اولين روزي هستش كه مليكا رفته مدرسه .. تو استراليا بچه ها از پنج سالگي ميتونن برن مدرسه.. تاريخ اين عكس پنجشنبه بيست و هفت مارس سال دو هزار و هشت هستش
.
چقدر دلم مي خواست منم عكسي از روز اول مدرسه ام داشتم و ببينم چه ريختي بودم!. س
.
جالبه مليكا كلي خوشحال بود كه مي رفت سر كلاس.. به محض اينكه با ما خداحافظي كرد و من و مامانش رو ماچ كرد، مامانش زد زير گريه.... يك دوره جديد از زندگي مليكا شروع شده .. اينو بايد قبول كنيم
Posted by Babak at 1:11 AM 0 comments
Sunday, March 2, 2008
دلايل عاشقي
به مليكا مي گم من رو دوست داري؟
.
مي گه: آره
.
مي گم چرا ؟
.
مي گه : س
.
واسه اينكه مي زاري سي دي بزارم
.
مي زاري برم تو وان
.
چيز ميز مي خري
.
مي زاري برم حموم ( جل الخالق)ذ
.
بادكنك برام باد مي كني! ب
.
بوسم مي كني
.
و ايناست دلايلي كه مليكا خانم من رو تو دوست داره.. به اين مي گن عشق واقعي
-
Posted by Babak at 8:24 PM 1 comments
Tuesday, January 29, 2008
خواب بد
ساعت 4 صبح ديدم صداي گريه مليكا مياد. از خواب بلند شدم ديدم داره مليكا هق هق گريه مي كنه .. گفتم چي شده دختري ؟
.
گفت بابايي خواب بد ديدم
.
گفتم چي ديدي؟
.
گفت خواب ديدم با ماماني رفته بوديم مغازه سگ ! بعد ماماني قهر كرد و رفت
.
مگه اين گريه تموم مي شد ..... گفتم عزيز جان ماماني اينجاست گريه نكن ولي اينم مثه بارون اشك مي ريخت
.
حالا چهار صبحه اينم ول نمي كنه و همش ميگه خيلي خواب بدي بود
.
خلاصه سرتون رو درد نيارم .. مليكا خانم نخوابيد كه نخوابيد و تا ساعت پنج و نيم مارو بيدار نگه داشت.. بلند شدم واسش چايي درست كردم با بيسكويت خورد و يك خرده باهاش بازي كردم بعد خوابيد
.
خدا كنه همه خواباي بد آدما اينجوري باشه والا ما هنوز تو استراليا سگ فروشي نديدم اين مليكا چطور خوابش رو ديده الله و اعلم
Posted by Babak at 8:40 PM 0 comments
Friday, January 18, 2008
قهرمان پينگ پنگ جهان
باعث افتخاره كه من قهرمان پينگ پنگ آينده دنيا را خدمتتون معرفي مي كنم و اون كسي نيست به جز مليكا خانم ... امروز اولين روزي هستش كه من براش راكت گرفتم و مليكا دست به راكت زده و بهش ياد دادم كه چطور به توپ ضربه بزنه
.
گفتم كه شما هم از الان با قهرمان آينده دنيا آشنا شيد و خواستيد باهاش عكس بگيريد
Posted by Babak at 7:04 PM 0 comments
Saturday, January 12, 2008
موسيقي سنتي
اين مليكا خانم چهار سال و نيمه ميانه خوشي با موسيقي سنتي ايراني نداره
.
الان داشتم موسيقي استاد شجريان رو گوش مي كردم ، مليكا گفت بابايي خاموش كن ... گفتم نه خاموش نمي كنم ..مليكا گفت:" اين چيه كه گوش مي دي... آدم هم گوشش كر ميشه هم دلش درد ميگيره!"د
Posted by Babak at 7:33 PM 0 comments
Subscribe to:
Posts (Atom)