Tuesday, January 29, 2008

خواب بد

ساعت 4 صبح ديدم صداي گريه مليكا مياد. از خواب بلند شدم ديدم داره مليكا هق هق گريه مي كنه .. گفتم چي شده دختري ؟
.
گفت بابايي خواب بد ديدم
.
گفتم چي ديدي؟
.
گفت خواب ديدم با ماماني رفته بوديم مغازه سگ ! بعد ماماني قهر كرد و رفت
.
مگه اين گريه تموم مي شد ..... گفتم عزيز جان ماماني اينجاست گريه نكن ولي اينم مثه بارون اشك مي ريخت
.
حالا چهار صبحه اينم ول نمي كنه و همش ميگه خيلي خواب بدي بود
.
خلاصه سرتون رو درد نيارم .. مليكا خانم نخوابيد كه نخوابيد و تا ساعت پنج و نيم مارو بيدار نگه داشت.. بلند شدم واسش چايي درست كردم با بيسكويت خورد و يك خرده باهاش بازي كردم بعد خوابيد
.
خدا كنه همه خواباي بد آدما اينجوري باشه والا ما هنوز تو استراليا سگ فروشي نديدم اين مليكا چطور خوابش رو ديده الله و اعلم

Friday, January 18, 2008

قهرمان پينگ پنگ جهان



باعث افتخاره كه من قهرمان پينگ پنگ آينده دنيا را خدمتتون معرفي مي كنم و اون كسي نيست به جز مليكا خانم ... امروز اولين روزي هستش كه من براش راكت گرفتم و مليكا دست به راكت زده و بهش ياد دادم كه چطور به توپ ضربه بزنه
.
گفتم كه شما هم از الان با قهرمان آينده دنيا آشنا شيد و خواستيد باهاش عكس بگيريد

Saturday, January 12, 2008

موسيقي سنتي

اين مليكا خانم چهار سال و نيمه ميانه خوشي با موسيقي سنتي ايراني نداره
.
الان داشتم موسيقي استاد شجريان رو گوش مي كردم ، مليكا گفت بابايي خاموش كن ... گفتم نه خاموش نمي كنم ..مليكا گفت:" اين چيه كه گوش مي دي... آدم هم گوشش كر ميشه هم دلش درد ميگيره!"د