Friday, September 21, 2007

خواب بد

من مليكا رو عادت دادم كه هر روز كه از خواب پا ميشه واسه من خواب شبش رو تعريف مي كنه
.
امروز صبح كه از خواب بلند شد سراسيمه و وحشتزده اومد پيش من و گفت
.
" بابايي بابك ، بابايي بابك ديشب يه خواب خيلي بد ديدم"
.
" چي ديدي عزيزم؟"
.
" خيلي بد بود."
.
" خوب چي بود دختر گلم"
.
خواب ديدم .... دوستاي مهدكودكم اومدن اسباب بازي هامو ورداشتن دارن بازي مي كنن!

No comments: